یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 23 شهريور 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أبواسحق صابی

صابی.
(اِخ)

ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون، مکنی به ابی اسحاق. وی از بزرگان کتاب و بلغای آنان است. گویند که خلفا و پادشاهان وقت و وزرا بارها به حیلت وتمنی و نوید از وی درخواستند تا اسلام پذیرد و وی ابا کرد. و عزالدوله بختیار بدو وعده داد که اگر مسلمانی گیرد وزارت خویش بدو دهد لیکن خدا وی را هدایت نفرمود. صابی با مسلمانان معاشرتی نیکو داشت و بزرگان را به بهترین وجه خدمت میکرد و ماه رمضان را با روزه به سر میبرد و قرآن را نیکو از بر داشت. از ابومنصور سعید بن احمد بریدی در بخارا شنیدم که ابواسحاق در کیش خود سخت متعصب و پارسا و پاکدامن بود و او گوید:

حمتني لذّتي رتب المعالي
و ضنّي بالمروءة و الوقار ...

ابونصر سهل بن مرزبان حدیث کند که:
روزی صابی بر خوان مُهَلَّبی حاضر شد و در آن باقلا بود و وی نخورد، چه باقلا در کیش آنان حرام بود. مهلبی گفت: خنکی بگذار و با ما از این باقلا بخور! گفت: ایها الوزیر نخواهم که خدا را در مأکولی نافرمانی کنم. مهلبی این کلام را نیکو شمرد.
وی در روزگار عَضُدُالدولة به نکبتی سخت درافتاد. ابومنصور سعید بن احمد بریدی و ابوطاهر محمد بن عبدالصمد کاتب، حدیث کنند که از قویترین اسباب تغییر عضدالدوله بر صابی فصلی از کتابی بود که از جانب الطائع خلیفۀ عباسی دربارۀ بختیار انشاد کرد که گوید:

«و قد جدد له امیرالمؤمنین مع هذه المساعی السوابق. و المعالی السوامق التی تلزم کل دان و قاص، و عام و خاص، ان یعرف له حق ما کرم به منها و یتزحزح عن رتبة المماثلة فیها».

عضدالدوله آن را در دل داشت و چون بر بغداد و عراق استیلا یافت ابواسحاق را مأمور تألیف کتابی در تاریخ خاندان دیلمی کرد و او به نوشتن کتاب «التاجي» پرداخت و در آن رنج بسیار برد، مگر عضدالدوله راخبر دادند که یکی از دوستان صابی نزد وی رفته و او را به کار تألیف دیده و از آنچه مینوشته پرسیده، وی در پاسخ گفته است: اباطیلی میبافم و دروغهایی فراهم میکنم. عضدالدوله از شنیدن این خبر بهم برآمد و کینۀ دیرینۀ وی بجوشید و بفرمود تا او را به زیر پای پیل افکنند. نصر بن هارون و مطهر بن عبدالله و عبدالعزیز بن یوسف زمین ببوسیدند و شفاعت کردند تا عضدالدوله از کشتن وی درگذشت و به زندانی ساختن و مصادرۀ اموال وی اکتفا کرد. و تا پایان عهد عضدالدوله در زندان بود.
صاحب بن عبّاد وی را بسیار دوست میداشت و میان این دو نامه ها مبادله گشته و صاحب بسیار میگفت که بلغای جهان چهار کسند، استاذ ابن عمید و ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف و ابواسحاق صابی و اگر بخواهم چهارمین را خواهم گفت و مقصود وی خود او بود. ثعالبی گوید: در ترجیح صاحب و صابی بر یکدیگر سخن بسیار گفته اند، گزیده تر سخن که شنیده ام این است: صاحب چنانکه خود میخواست مینوشت و صابی چنانکه از او میخواستند و میان این دو فرق بسیار است و پس از این دو تن چرخ فصاحت و بلاغت بازایستاد.
(از یتیمة الدهر ثعالبی).
ابن خلکان در نسب وی گوید: ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون بن حبون الحرانی الصابی. وی به سال ٣٤٩ ه.ق. متقلد دیوان رسائل گشت و به سال ٣٦٧ آزاد شد. و به روز دوشنبه و یا پنجشنبه دوازدهم شوال سال ٣٨٤ ه.ق. به سن هفتادویک سالگی درگذشت. ابن ندیم گوید وی در سیصد و بیست و اندی متولد شد و پیش از سال ٣٨٠ درگذشت و در شونیزیة دفن گردید. و شریف رضی او را به قصیده ای رثا گفت که بعض ابیات آن این است:

أ علمت من حملوا علی الاعواد؟
أ رأیت کیف خبا ضیاء النادی؟ ...

و چون مردم وی را سرزنش کردند که شریفی چگونه صابی را رثا گوید؟ گفت: فضل او را گفته ام.
ابن ندیم گوید:
او راست:
دیوان شعر.
کتاب دیوان رسائل در هزار برگ.
کتاب مراسلات الشریف رضی.
کتاب اخبار اهله و ولد ابنه.
کتاب دولة بنی بویه که به تاجی معروف است.
اندکی از نثر و نظم صابی در یتیمة الدهر ج ٢ ص ٢٦ آمده است و امیر شکیب ارسلان به سال ١٨٩٨ م. جزء اول کتابی را به نام المختار من رسائل ابی اسحاق الصابی منتشر ساخت.
در اشعار پارسی نام صابی و توصیف رسائل و ادب وی فراوان است:

ادب صاحب پیش ادب تو هذر ست
نامۀ صابی با نامۀ تو خوار و سئیم
فرخی

ای بر به هنرمندی از صاحب و از صابی
وی به به جوانمردی از حاتم و از افشین
سوزنی

جان و روان صاحب و صابی به پیش تو ست
این تیره از بنانت و آن عاجز از بیان
کمال بخاری
(از لباب الالباب)

نیست پیش قلمش طبع سخنگوی فصیح
هست وقت سخنش صابی و عتبی مفحم
ادیب صابر (از لباب الالباب)

اشعار صاحب در مقابلۀ اشعار تازی او بازی بودی و صابی در حضرت او به وقت اظهار آثار دانش صبی نمودی. (لباب الالباب).
صاحب عباد را با او امکان عناد نبودی و صابی در خدمت او صبی نمودی. (لباب الالباب).
و صاحب و صابی در دیوان معاملت پیش او یکی صبی و دیگر باقل . (لباب الالباب).